جزئیات تازه از جنایت در برج ۲۰ طبقه کوهک | قتل مرد ثروتمند با ۳۷ ضربه چاقو
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۱۵۷۱۰۴
همشهری آنلاین - حوادث: عصر روز ۲۸ فروردین ماه امسال به کلانتری ۱۴۱ کوهک خبر رسید که مردی در خانهاش واقع در طبقه پانزدهم برجی ۲۰ طبقه به قتل رسیده است. در این شرایط ماجرا به محمدجواد شفیعی، بازپرس کشیک دادسرای جنایی تهران گزارش شد و دقایقی بعد او همراه با تیم بررسی صحنه جرم پلیس آگاهی در محل حاضر شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قتل مرد جوان را همکاران او به پلیس اطلاع داده بودند. ماجرا از این قرار بود که او هر روز ساعت ۹ صبح در محل کارش حاضر میشد اما روز حادثه نه تنها در دفترش حاضر نشده، بلکه به تماسهای تلفنی همکارانش نیز جواب نداده و باعث نگرانی آنها شده بود. آنها تا ساعت ۴ بعداز ظهر به تماسهای شان ادامه دادند و وقتی او بازهم جواب نداد تصمیم گرفتند برای پیگیری به خانهاش بروند. در آنجا سرایدار برج نیز اعلام کرد که مرد جوان از خانه اش خارج نشده و این موضوع ماجرا را پیچیدهتر میکرد. در این شرایط بود که آنها همراه با سرایدار که کلید خانه مرد جوان را در اختیار داشت وارد خانه او شده و در آنجا با پیکر بیجانش مواجه شدند.
این اطلاعات از یک سو و معاینه جسد از سوی متخصصان پزشکی قانونی از سوی دیگر نشان می داد که حدود ۷ ساعت از وقوع قتل میگذرد و به احتمال زیاد او حدود ساعت ۹ صبح جانش را از دست داده است.
اولین سرنخهنوز کاراگاهان به سرنخی در این پرونده دست نیافته بودند و معلوم نبود که مرد جوان با چه انگیزه ای و توسط چه کسی به قتل رسیده است. در این شرایط آنها به تحقیق از همسایهها و همکاران مقتول و بررسی دوربینهای مداربسته برج پرداختند.
یکی از دوستان مقتول به کارآگاهان گفت که مقتول از مدتی قبل با یکی از دوستانش اختلاف مالی داشت و ممکن است همین اختلاف باعث وقوع قتل شده باشد. در همین حال افسران پلیس با بازبینی تصاویر ضبط شده توسط دوربینهای مداربسته ساختمان ۲ نفر را دیدند که صبح روز حادثه و درست زمانی که تخمین زده می شود قتل اتفاق افتاده وارد خانه مقتول شده و دقایقی بعد سراسیمه از آنجا بیرون رفته اند.
رازگشایی از جنایتتحقیقات بدون وقفه ادامه داشت و کاراگاهان در حال کنار هم قرار دادن پازل های این معمای جنایی بودند که ناگهان ماموران در جلوی برج یکی از افرادی که صبح آن روز به خانه مقتول رفته بود را مشاهده کرده و وی را بازداشت کردند. او که از اقوام مقتول است در همان بازجوییهای مقدماتی اسرار قتل مدیر شرکت توزیع لوازم بهداشتی را برملا کرد و گفت یکی از دوستانش که با مقتول اختلاف یک میلیارد تومانی داشته دست به این جنایت زده است.
او گفت: من قاتل و مقتول را برای کار به یکدیگر معرفی کرده بودم اما آنها دچار اختلاف شده بودند و به همین دلیل مقتول با من رابطه خوبی نداشت. قاتل مدتی بود که با من زندگی میکرد و صبح امروز (روز حادثه) سوار بر موتورسیکلت من به خانه مقتول رفتیم تا آنها با یکدیگر صحبت کنند. چون مقتول از من دل خوشی نداشت من پایین برح منتظر ماندم و دوستم بالا رفت. حدود نیم ساعت از او خبری نبود تا اینکه تماس گرفت و گفت بروم بالا. در آنجا بود که با پیکر خونین مقتول روبهرو شدم. دوستم گفت بحث مان شد و من هم عصبانی شدم و او را کشتم. بعد از آن دو نفری از آنجا فرار کردیم و دوستم وسایل و پاسپورتش را از خانه ام برداشت و فرار کرد.
دستگیری، ۴۸ ساعت بعد از جنایتبعد از رازگشایی از این جنایت، مرحله بعدی دستگیری قاتل فراری بود. کاراگاهان که احتمال میدادند متهم قصد خارج شدن از کشور را دارد مشخصات او را در اختیار واحدهای مختلف قرار دادند و از سوی دیگر با استفاده از سرنخهای به دست آمده تلاهای خود برای دستگیری او را آغاز کردند. ۲ روز از این جنایت گذشته بود که ماموران به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد قاتل فراری به یکی از شهرهای شمالی کشور گریخته و در آنجا مخفی شده است. در این شرایط آنها با اخذ نیابت قضایی راهی آنجا شده و موفق شدند قاتل فراری را دستگیر کنند.
بر اساس این گزارش ۲ متهم این جنایت هماکنون در بازداشت به سر می برند و تحقیقات برای روشن شدن ابعاد پنهان این جنایت ادامه دارد.
کد خبر 845603 برچسبها تهران قتل - قاتل حوادث ایرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: تهران قتل قاتل حوادث ایران مرد جوان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۱۵۷۱۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معمای اتوبان
مکانیک هم با پلیس تماس میگیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد میرسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع میکنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسیهای اولیه متوجه میشود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفهشده و حدود دو ماه از مرگش میگذرد.جسد برای ادامه بررسیها به پزشکیقانونی منتقل میشود.ادامه داستان...
سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفهشده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را بهسرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپتاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهتهای زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف میکنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره میفهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکیقانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بیقراری میکرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی میکرد او را آرام کند.
سرگرد گوشهای ایستاد و گفت: تسلیت میگم خانم بهاری. میدونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه میکرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد میخواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشکهایش را پاک میکرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. میخوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعهها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر میزدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ میزد و میپرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب میخوند و جدول حل میکرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبهرو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل اینکه خونه به هم ریخته باشه. یا اینکه یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمیدونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمهام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحتتون نمیشم. فقط اینکه از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی میکرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیدهای روبهرو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفهای یا زنجیرهای روبهرو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید میخواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا اینقدر ناشیانه قربانیهاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپتاپ و پروندههایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمههای شب هم همانجا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچیاش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ سالهای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل میکنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل میخواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلیاش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.